نایت ملودی » فرهنگ و هنر » هنر و ادب » ادبیات » ضرب المثل ها » ضرب المثل نه آجیل می دهم، نه آجیل می گیرم

ضرب المثل نه آجیل می دهم، نه آجیل می گیرم

از ممیزات پاکمردان عالم این است که انعطاف نمی پذیرند و انحراف نمی جویند. هنگام قدرت و توانایی تحت تأثیر و تطمیع واقع نمی شوند. هنگام تنگدستی با نان جوین خو می کنند تا خوان گسترده صاحبان مکنت و ثروت ذائقه آنان را تحریک نکند.

 

ارباب توقعات نامشروع به این زمره از مردم روزگار هرگز مراجعه نمی کنند و در مورد آنها به حربه تهدید و تطمیع متوسل نمی شوند زیرا خود بهتر می دانند که آزادمردان وارسته نه آجیل می دهند و نه آجیل می گیرند، معتکف می شوند ولی منحرف نمی شوند. از قدرت و مقام ظاهری چشم می پوشند ولی به خواهشهای نابجا ترتیب اثر نمی دهند.

 

باری، بحث بر سر آجیل بود. اکنون باید دید که این آجیل چیست و چگونه در صف مشکل گشایان جای گرفت که از آن به صورت ضرب المثل استفاده می کنند.

 

از جمله مشاغلی که تا پایان سلسله قاجاریه نوعی درجه به شمار می آمد استیفا بود که شاغل آن را مستوفی می گفتند. مستوفیان هر کدام در قسمتی از مملکت به کار اشتغال داشته اند. و دخل و خرج و وصول و ایصال عواید کشور را نظارت می کرده اند. امور استیفا به تعبیر امروزی همان وزارت دارایی است و وزیر دارایی در آن عصر و زمان لقب مستوفی الممالک داشت.

 

اجداد مرحوم حسن مستوفی الممالک از اوایل سلطنت قاجاریه سمت مستوفی گری داشته اند تا آنکه در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار این لقب به میرزا یوسف و فرزندش میرزا حسن رسید.

 

میرزا یوسف مستوفی الممالک صدراعظم ناصرالدین شاه بود که منطقه یوسف آباد واقع در شمال غربی تهران به نام او نامگذاری شده است زیرا منطقه مزبور قبلاً به صورت قلعه و مزرعه از طرف مرحوم میرزا یوسف مستوفی الممالک آباد شده بود. میرزا یوسف از رجال و درباریانی بود که ناصرالدین شاه او را جناب آقا خطاب می کرد.

 

می گویند روزی یکی از وزرای آن دوره حاضر شد مبلغ کلانی به شاه پیشکش بدهد و به جای میرزا یوسف مستوفی مشغول کار شود. ناصرالدین شاه در جواب نوشت:

ما یوسف خود نمی فروشیم
تو سیم سپید خود نگهدار

 

اگرچه ناصرالدین شاه ذوق شعری داشت و گاهگاهی طبع آزمایی می کرد ولی باید دانست که شعر بالا از او نیست بلکه از بایسنقر شاهزاده تیموری است که در وصف خواننده محبوبش خواجه یوسف اندکانی و در پاسخ برادرش ابراهیم میرزا تیموری که خواجه یوسف را از او مطالبه کرده بود سروده است.

 

یک بار هم حاجی میرزا حسن خان سپسالار به ناصرالدین شاه نوشت که میرزا یوسف و دوستعلی خان معیرالممالک مبالغی به خزانه دولت بدهکارند و چون با مسالمت و مدارا حاضر به تصفیه دیون خود نیستند صلاح در این است که برای وصول منال دیوان شدت عمل به خرج داده شود.

 

ناصرالدین شاه در جواب او به این شعر از سعدی شیرازی اکتفا کرد:

دوست به دنیا و آخرت نتوان داد
صحبت یوسف به از دراهم معدود

 

حسن مستوفی الممالک که چهارراه حسن آباد در تهران به نام او نامگذاری شده از رجال نامدار و شریف ایران است که به علت کمال امانت و صداقت و وطنخواهی به نام آقا معروف بوده و حتی سر سلسله دودمان پهلوی نیز هنگام سلطنت و زمامداری او را آقا خطاب می کرده است.

 

مرحوم حسن مستوفی الممالک اهل آشتیان بود و در زمینه نوعدوستی و توجه به ارقاب و بستگان از خود می گذشت ولی بستگان و نیازمندان را از نظر دور نمی داشت.
دوست دانشمندم آقای علی اکبر کوثری که خود اهل آشتیان است برای نگارنده حکایت کرد که چون مرحوم آقا در اواخر عمر و هنگام گوشه نشینی در مضیقه مالی قرار گرفت چند نفر از خاصان و نزدیکان خود را که از آن جمله مرحوم علی اکبر داور بود مأمور کرد بودجه معتدلی منطبق با درآمد حاصله برای زندگی داخلی او تنظیم نمایند.

 

افراد مزبور پس از مدتی مطالعه و مداقه مبلغ معتنابهی از مقرری و نان خانه را که مرحوم مستوفی الممالک همه ساله به خویشان و نیازمندان می داد از ستون خرج حذف کردند و بودجه تعدیلی را به نظر آقا رسانیدند. مرحوم مستوفی الممالک پس از مطالعه بودجه تعدیلی لبخندی زد و گفت:«این کار را خودم هم می توانستم بکنم، مقصود من این بود که کاری بکنید حتی الامکان مقرری و نان خانه خویشان و بستگانم قطع نشود.»

 

مرحوم مستوفی الممالک از اردیبهشت ۱۲۸۶ تا اردیبهشت ۱۲۸۸ هجری شمسی در شش کابینه سمت وزارت جنگ و مالیه را داشت و از سال ۱۲۸۹ تا خرداد ۱۳۰۶ هجری شمسی ده بار نخست وزیر شد که سه کابینه اخیر را در زمان سلطنت رضاشاه پهلوی تشکیل داده بود.

 

باری، پس از آنکه کابینه قوام السلطنه در پنجم خرداد سال ۱۳۰۱ هجری شمسی استعفا کرد مستوفی الممالک با رأی اکثریت مجلس چهارم و جلب نظر احمدشاه قاجار و رضا خان سردار سپه دولت خود را به شرح زیر به مجلس معرفی کرد:
مستوفی الممالک رئیس الوزرا و وزیر داخله، سردار سپه وزیر جنگ، حاج محتشم السلطنه وزیر معارف، ممتازالممالک وزیر عدلیه، ذکاء الملک فروغی وزیر خارجه، نصرالملک وزیر مالیه، حاج مخبرالسلطنه وزیر فواید عامه.

 

در اواخر مجلس بر اثر اختلافات شدیدی که بین نمایندگان مجلس و اعضای دولت پیش آمد- که البته بر محور انتخابات دوره پنجم مجلس دور می زد- نامه ای مبنی بر عدم اعتماد نسبت به دولت به امضای چهل و پنج نفر از نمایندگان مجلس رسید تا دولت مجبور به استعفا شود ولی مرحوم مستوفی الممالک که به ریشل اختلاف و بازیهای پشت پرده کاملاً واقف بود مطلقاً زیربار استعفا نرفت و حرفش این بود که:«باید استیضاح کنند و من جواب بگویم. اگر رأی اعتماد به حد کافی نداشتم کنار بروم زیرا من میل ندارم مثل قوام السلطنه به صرف رؤیت ورقه امضا شده استعفا بدهم.»

 

کار این محاوره و مشاجره به درازا کشید و بالاخره مرحوم مدرس و عده ای از رفقایش که در صف مخالفان بودند اجباراً ورقه استیضاح را که مربوط به رویه دولت نسبت به سیاست خارجی بود توسط رییس مجلس به دولت ابلاغ کردند و قرار بر این شد که روز شنبه بیست و یکم خرداد سال ۱۳۰۲ شمسی استیضاح به عمل آید.
روز مزبور از طرف ناطقین دو طرف که مهمترین آنها مدرس و فروغی وزیر خارجه بودند بیانات شدیداللحنی در لفافه تعریض و کنایه ولی با کمال احتیاط رد و بدل شد.

 

عاقبت مرحوم مستوفی الممالک که دامن خویش را از هر گونه آلودگی منزه می دانست با کمال ناراحتی پشت تریبون رفت و ضمن نطق تاریخی خویش چنین گفت:«از چندی به این طرف مشتری زیاد برای صحت عمل و اجرای قانون و پاکدامنی نمی بینم. هیچ وقت برای رسیدن به مقام تلاش نکرده ام. خوشوقتم که در این موقع آقای مدرس بیش از قصور نسبتی به کابینه نداد و با اطمینان می گویم که کابینه اندک قصوری هم در وظیفه نکرده است.

مطالب روشن شد وضعیات امروز طوری است که مداخله امثال من پیشرفت ندارد. اشخاصی می خواهند که آجیلها بخورند و آجیلها بدهند. ایام غیبت مجلس هم ایام بره کشی است. معده من ضعیف است. برای حفظ احترام اکثریت می روم و استعفای خودم را خدمت اعلیحضرت می دهم.» و از مجلس خارج شدند و مشیرالدوله مأمور تشکیل کابینه شد.

 

باری، عبارت نه آجیل می دهم و نه آجیل می گیرم از آن تاریخ ضرب المثل گردیده است.

نظرات
نام و نام خانوادگی  
آدرس ایمیل  
آدرس سایت