مرتبط با این مطلب
صدرالدین عینی (۱۹۵۴- ۱۸۷۸) نامورترین چهره و در واقع بنیان گذار ادبیات و فرهنگ تاجیکستان از کسانی است که میان ادبیات پیش و پس از انقلاب اکتبر پیوند ایجاد کرده است. به دلیل اهمیتش در تاریخ و فرهنگ تاجیک او را به نام «استاد» یا «پدر» ملت تاجیک میشناسند.
صدرالدین عینی

«کسی که به ادبیات کهنه و نو فارسی و تاجیکی شناسایی دارد به خوبی می داند که در میان آنها فرق اساسی نیست. درست، اگر ما لهجه های محلی را در نظر بگیریم و به همان نگاه کرده زبانها را به گروه ها جدا بکنیم، نه این که در بین ایران و آسیای میانه، بلکه در بین خود اهالی تاجیکستان و ازبکستان هم خیلی لهجه های جداگانه می توان پیدا کرد. لیکن در دنیا هیچ قومی نیست که جداگانگی جزئی لهجه های محلی را در نظر گرفته برای هر لهجه یک زبان جداگانه ساخته برآورده باشد. یک تاجیک یا یک ایرانی اثرهای سعدی، حاف۱ نظامی و مانند آنها را چقدر فهمیده و دوست داشته خوانده همانقدر هم اثرهای رودکی، کمال خجندی، عصمت بخارایی، سیف اسفرنگی و مانند اینها را فهمیده و دوست داشته و می خواند. یک تاجیک برای فهمیدن بعضی لغتهای فارسی قدیم گرفته شده ی فردوسی به چه اندازه به دشواری افتد، یک ایرانی هم برای فهمیدن آنها همان قدر دشواری می کشد. (زنده یاد صدرالدین عینی)».

صدرالدین عینی (۱۹۵۴- ۱۸۷۸) نامورترین چهره و در واقع بنیان گذار ادبیات و فرهنگ تاجیکستان از کسانی است که میان ادبیات پیش و پس از انقلاب اکتبر پیوند ایجاد کرده است. به دلیل اهمیتش در تاریخ و فرهنگ تاجیک او را به نام «استاد» یا «پدر» ملت تاجیک میشناسند. وی نیمی از عمر را در عصر تحجر امیرسالاری بخارا پشت سرگذاشت و در نیمه دو حیات خود برای رهایی از عقب ماندگی فرهنگی و اقتصادی تلاشهای بسیاری از خود نشان داد.

عینی در ولایت بخارا دیده به جهان گشود. پدرش کشاورزی جزء بود که گاهی به صنعتگری نیز میپرداخت، در عین حال در ادبیات و نویسندگی هم چیره دست بود. صدرالدین در یازده سالگی پدر خود را از داد، و هنگام تحصیل در مدارس بخارا، زندگی سختی را پشت سرگذاشت. او خواندن و سرودن شعر را وجهه همت قرار داد و عینی تخلص خود برگزید.

مطالعه نوادر الوقایع احمد دانش، در روحیه وی تحولی شگرف پدید آورد و باورهای پیشین او را متلاشی کرد. با خواندن روزنامه حبل المتین و چهره نما نگرش او نسبت به حکومت و ارکان سیاسی آن زمان به کلی تغییر یافت. عینی بمانند بسیاری از روشنفکران آن روزگار به «تجددگرایان» پیوست و حمایت خود را از گسترش تعلیمات اعلام داشت. در سال ۱۹۱۶ امیر بخارا وی را به سمت مدرس مدرسه «خیابان بخارا» برگزید و گمان میکرد با این کار میتواند او را از فعالیت فرهنگی و سیاسی باز دارد. عینی به بهانه کسالت مزاج از قبول این شغل سرباز زد و از بخارا بیرون رفت. در سال ۱۹۱۷ دستگیر شد و در محکمه امیر بدون محاکمه شکنجه شد و تا حد مرگ ضربات شلاق را تحمل کرد؛ تا این که به کمک سربازان روس، نجات یافت. در سال ۱۹۱۸ به سمرقند رفت و برای سقوط حکومت ارتجاعی امیر بخارا کوشید و در مسیر تاسیس دولتی دموکراتیک از هیچ کوششی فرو گذار نکرد.

عینی در سال ۱۹۱۸ مرثیه ای در سوگ برادر مقتول خود سرود که از مهمترین اشعار تاجیک به شمار می آید، وی در انتهای این مرثیه سقوط رژیم حاکم را پیشگویی کرده است. عینی در فاصله ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۴ با مطبوعات همکاری داشت.

در حدود سال ۱۹۲۰ اثر منثور خود، جلادان بخارا را نوشت که برای نخستین بار در سال ۱۹۲۲ در مجله انقلاب به زبان ازبکی و سالها بعد یعنی در سال ۱۹۳۵ به تاجیکی منتشر شد. تاثیر داستانهای کهن مانند طوطی نامه و چهار درویش در نثر و شیوه محاوره این کتاب، که در قالب گفتگو میان جلادان امیر بخارا انجام یافته، آشکار است.

عینی در مقالات خود دعاوی برخی از ترکان شوونیست را، که وجود تاجیکستان را به رسمیت نمی شناختند، مورد انتقاد قرار داده است. او در کتاب مهم خود نمونه ادبیات تاجیک (۱۹۲۶) اثبات می کند که تاجیکان صاحب فرهنگی غنی و ادبیاتی کهن هستند، اما هرگز به تعصبات تاجیکی گرفتار نیامد، و در عوض بر نظریه « دوستی میان اقوام تاجیک و اوزبک » پای می فشرد.

عینی پس از نوشتن کتاب آینه سرگذشت تاجیک کم بغل، که در آن از زندگی مردم ساده تاجیک و تحولات دهه ۱۹۲۰ سخن می راند، داستان غلامان(۱۹۳۴) را نوشت که در نویسندگی او مرحله ای کمالی به شمار می رود.

 عینی تقریبا استاد و راهنمای همه ادیبان تاجیک و بسیاری از ادبای اوزبک در دوران پس از انقلاب بود، به طوری که او را نه تنها از خلال آثار خودش، که از طریق آثار دیگر ادیبان تاجیک و اوزبک نیز میتوان باز شناخت.

همزمان با سالهای جنگ جهانی دوم، در مطبوعات قلم می زد و شعر می سرود؛ که از آن میان « قصیده جنگ و ضفر » و « مارش انتقام » او شهرت یافته است. عینی در کار زندگینامه نویسی هم اهتمام داشت. زندگینامه های مکتب کهنه (۱۹۳۶) و مختصر ترجمه حال خودم (۱۹۴۰) روزگاری کودکی و زندگی در روستاها را تصویر می کند. کتاب پرحجم و پر آوازه یادداشتها (۱۹۵۰تا ۱۹۵۴) که آخرین فعالیت ادبی او به شمار میرود، برگیرنده نکته ها و گوشه هایی از مراحل مختلف زندگی او و حیات اجتماعی تاجیکان در روزگار نویسنده و از زمره شاهکارهای نویسندگی تاجیکی است. این کتاب مهم و خطیر از آثار نویسندگان پیشین زبان فارسی مانند چهار مقاله عروضی، گلستان سعدی، بدایع الوقایع واصفی، و نوادر الوقایع احمد دانش تاثیر پذیرفته است. این اثر بحق گنجینه ای است از زبان و فرهنگ مردم تاجیک که در آن ضرب المثلها، حکایتها، تعبیرات و گفته های عامیانه جابجا درج گردیده و بر شیرینی زبان و حسن تاثیر آن افزوده است. تا کنون به چندین زبان و از آن جمله فرانسوی ترجمه شده است.

صدرالدین عینی

از او چند داستان کوتاه، اشعار و حکایتها و تمثیلهای کوتاه در نشریات تاجیکی و ازبکی به چاپ رسیده است. عینی که از تاریخ و فرهنگ تاجیکی و دانشهای زمانه آگاه بود، خود را پیرو گورکی و علاقه مند به شیوه او معرفی می کرد، با این حال چندین ویژه نوشت درباره دانشمندان و ادیبان پیشین از قبیل فردوسی، ابوعلی سینا، رودکی، سعدی، امیر علیشیر نوایی، بیدل و واصفی از خود به یادگار گذاشت، مخصوصا سلسله مقالاتی درباب تاثیر بیدل و بیدل گرایی در ادبیات تاجیکی به رشته تحریر در آورد. او دوستدار بزرگ موسیقی و دلبسته گونه های سنتی آن بود و درباب این هنر چندین رساله آموزشی نوشت. در توصیف مناظر و چشم اندازها چهره و هیات و خلقیات قهرمانان آثار خود چیره دست بود، از این حیث کارهای وی را به آثار بالزاک مانند کرده اند، که انگلس درباره آن می گفت:« از رهگذر آن آثار فرانسه را شناخنه است.»

عینی تقریبا استاد و راهنمای همه ادیبان تاجیک و بسیاری از ادبای اوزبک در دوران پس از انقلاب بود، به طوری که او را نه تنها از خلال آثار خودش، که از طریق آثار دیگر ادیبان تاجیک و اوزبک نیز میتوان باز شناخت.

برای آشنایی با سبک نویسندگی عینی که نمونه نثر تاجیکی نیز هست، قطعه ای از کتاب یادداشتها را در اینجا می آوریم:

آرزو می کردم که کاری شده همه یان غم و کلفتها- هر چند یک چند دقیقه هم باشد- از یادم برآید، من اندکی روی آسایش را ببینم و با خواهش این آرزو، بیت زیرین یک غزل بیدل را – که پدرم در اینگونه موارد بسیار می خواند- به یاد آوردم و با آواز پست حزین زمزمه کردن گرفتم:

ای فراموشی کجایی، تا به فریادم رسی

باز اندوه دل غم پرورم آمد به یاد.

در این وقت، سرود جفترانان شنیده شده مرا به خود مشغول کرد. جفترانان ریان غمجدوان عاده در شبهای تابستان در ساعت ده شب، گاو بسته، کار سر می کردند و زمین را پیش از برآمدن آفتاب دندانه و ماله کرده نمش را تماما در خودش نگاه می داشتند و از خشکاندن پرتو آفتاب ایمین می کردند. در شبهای دراز تیرماه باشد بعد از نیمه شب کار سرکرده پیش از طلوع آفتاب کارشان را تمام می نمودند. در این گونه وقتها یگانه تسلی بخش آن جفترانان- که با مجبوریت زندگی خواب شیرین را ترک کرده در شب تار کار می کردند- سرودخوانی بود.

بیشترین دهقانان ریانهای غجدان و وابکند سرودخوان و شش مقام دان بودند. آنها با وجود بی سوادی شش مقام از غزلهای کلاسیکی از پدر و باباهاشان دهن به دهن آموخته بودند.

مرگ او در پانزده ام جولای ۱۹۵۴، فرا رسید.

نظرات
نام و نام خانوادگی  
آدرس ایمیل  
آدرس سایت